درست مثل ماهی قرمزی که ماهیگیران با تور به ساحل کشیده اند. او از کجا می دانست که آنها چه آرزویی داشتند، که او بلوند می شد. با این حال، او همچنین باید آرزوی دوم خود را محقق می کرد - اجازه دادن به آنها در تمام شکاف هایش. من فکر می کنم او به آرزوی سوم خود نیز خواهد رسید - مکیدن ماشین! بنابراین اکنون او باید کمی بیشتر از پدربزرگ افسانه در خشکی بماند. چون انگار دوست داره مکیدن و قورت دادن رو هم دوست داشته باشه!
یک دختر باید از پدرش اطاعت کند وگرنه مجازات بلافاصله دنبال می شود. در غیر این صورت نظم و انضباط در خانه وجود نخواهد داشت. و این واقعیت که او بیدمشک او را چک می کند فقط کنترل والدین است. پدرش حق دارد بداند او با چه کسی معاشرت می کند، کجا می رود. با لعنت کردنش بهش نشون داد رئیس کیه خوب، شما نمی توانید مانند یک بربر با مشت روی میز بکوبید. به او سفت کردن و تقدیر از سینه هایش بهترین راه برای بزرگ کردن او و نشان دادن نگرانی پدرانه اش است!
مارینا، اهل کجایی؟